یک تابستان خنک



ظهر که کارم در دانشگاه تمام شد و داشتم برمی‌گشتم، متوجه شدم در مسیر دانشکده تا سردر دانشگاه، تمام چراغها روشن است. با خودم گفتم چقدر راحت با بی‌توجهی، بیت‌المال را حیف و میل می‌کنند. به سردر دانشگاه که رسیدم تصمیم گرفتم موضوع را به حراست درب دانشگاه بگویم. مامور حراست در جواب گفت که چراغها به خاطر تعمیرات روشن هستند، در واقع می‌خواهند بدانند کدام چراغها خراب است تا تعمیرشان کنند. بعد هم به خاطر تذکر و توجهم کلی تشکر کرد.

داشتم فکر می‌کردم چقدر سوءتفاهم‌ها و بدبینی‌ها به خاطر قضاوت‌های عجولانه ما و نگفته‌هایمان پیش می‌آید.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Cameron hakamfile بتاگرافیک پیکاسو هنر Nicole Jake مخزن فایل های دانشجویی روستای زیبای اوره آلیس در سرزمین دروغ